وبلاگ آنتی تکفیری،وبلاگی علمی علیه تفکرات سلفی ،تکفیری- تروریستی

این وبلاگ در راستای امر مقام معظم رهبری پیرامون تشکیل نهضت علمی فراگیر مقابله با تکفیر و افراط ایجاد شده است

وبلاگ آنتی تکفیری،وبلاگی علمی علیه تفکرات سلفی ،تکفیری- تروریستی

این وبلاگ در راستای امر مقام معظم رهبری پیرامون تشکیل نهضت علمی فراگیر مقابله با تکفیر و افراط ایجاد شده است

از جمله موضوعاتی که مقام معظم رهبری به مناسبت های مختلف در بیانات چند سال گذشته شان به تشریح و تبیین ابعاد آن پرداخته اند ؛موضوع تکفیر در جهان اسلام است، تا جایی که این بزرگوار نسبت به چگونگی برخورد با این پدیده شوم، رهنمودها و دستوراتی نظیر تشکیل یک حرکت علمی عظیم در برابر آن، ارائه نموده اند،
لذا با نظر به اهمیت این مساله در عصر حاضر و در راستای عمل به دستور مقام معظم رهبری نسبت به تشکیل یک نهضت علمی علیه تفکرات تکفیری ؛ بر آن شدیم تا نسبت به این عامل شوم و تفرقه انگیز و غیر اسلامی، مطالبی علمی ، متقن و معتبر را تهیه و در این وبلاگ به جهت افزایش آگاهی مسلمانان ( شیعه و سنی) ارائه نماییم.ان شالله که بتوانیم در راه مقابله با عوامل واگرا و تفرقه انگیزدر جهان اسلام از جمله تکفیری ها و نیز حفظ وحدت ،تقریب مذاهب اسلامی و شکل گیری امت واحده ی مدنظر پیامبر (ص) قدمی مطلوب برداشته باشیم.
جاوید منتظران

نویسندگان
۲۳ مرداد۰۱:۳۹

چکیده :

جهاد یکی از آموزه‌های اسلامی است که انجام دادن آن مبتنی ‌بر شروطی است که قرآن و روایات تعیین می‌کنند. وهابیت فهم ویژه‌ای از جهاد دارد که براساس آن، جنگ با مسلمانان غیروهابی و ریختن خون آنان مباح است. آن‌ها بر اساس همین فهم، بارها اقدام به قتل‌عام مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، کرده‌اند و هم‌اکنون نیز در کشورهای گوناگون اسلامی درحال جنگ و توطئه ضد مسلمانان هستند. این مقاله درصدد پاسخ به این پرسش است که این برداشت از جهاد با قرآن سازگار است یا خیر؟مهم‌ترین نتیجة پژوهش پیش رو این است که جهاد دلخواه وهابیت با سنجة قرآنی ارزیابی شده و میزان تطابق آن با آموزه‌های قرآنی روشن گردد.روش گردآوری اطلاعات در این نوشتار، اسنادی ـ کتابخانه‌ای و روش تحقیق، توصیفی ـ تحلیلی است.

مقدمه

جهاد آموزه‌ای است که ـ بر اسـاس آیات، روایات، دانش فـقه و سـیرة جنگی پیامبر اسلام(، ـ اسلام آن را در مجموع نه به‌طور مطلق مردود دانسته و نه‌ به‌طور مطلق مجاز شمرده است. بلکه شرایط و قوانین ویژه‌ای برای آن تعریف کرده تا با دیگر آموزه‌های دینی تعارض پیدا نـکند. البته، فرقه‌های گوناگون اسلامی در جزئیات و فروع مباحث جهاد، اختلاف‌ نظر‌ دارند، ولی این اختلافات چنان نیست که ریختن خون مسلمانان فرقه‌های دیگر، تحت عنوان جهاد، مشروعیت پیدا کند.

فرقة وهابیت چنان تـفسیری از ایـن آموزة اسلامی مطرح کرده است که‌ ریختن‌ خون مسلمانان فرقه‌های دیگر را جهاد می‌نامد. این تفسیر از مقولة جهاد، پیامدها ولوازم نامعقولی در پی دارد که برخی از آن‌ها عبارت است از: اختلاف‌افکنی میان مسلمانان، وارد‌ کردن‌ آسیب‌های جـبران‌ناپذیر بـه جامعة اسلامی، تخریب چهرة اسلام و نمایش چهرة خشن از آن. از این‌رو، نقد و بررسی این نگرش ضرورت پیدا می‌کند، همچنان‌که از ابتدای پیدایش وهابیت، دانشمندان فرقه‌ها‌ و مذهب‌های‌ اسلامی‌، پاسخ‌های فراوانی به آن داده‌اند‌. نـوشتار‌ پیـش‌ رو نیز در این زمینه نگاشته شده است. ساختار نوشتار به این صورت است که پس‌از بیان مفاهیم و مبانی معرفت‌شناسانه و هستی‌شناسانة‌ جهاد‌ در‌ نگرش وهابیت، به تعارض مبانی آن با آیات‌ قرآن‌ مـی‌پردازد.


مـفهوم‌شناسی

1. وهـابیت

وهابیت به مجموعة عقاید خـودساختة مـحمد‌بن‌عبدالوهاب‌بن‌سلیمان تـمیمی نجدی گفته می‌شود و بر پیروان وی «وهابی» اطلاق می‌شود‌. عنوان‌ وهابیت‌ از نام پدر مؤسس این مسلک، «عبدالوهاب» پدر محمد، گرفته‌ شده است، ولی این نـسبت را وهـابی‌ها بـه دلیل اینکه خود را «موحُدین» یا «محمُدیه» می‌نامند، نـپذیرفته‌اند و پدر‌ شـیخ‌ محمد‌ نیزبه سبب اینکه عقاید فرزندش را قبول نداشت، بلکه همراه‌ با‌ برادر محمد، از نخستین مخالفان و مبارزان با عـقاید و راه و روش او بـود، آن را نـپذیرفت.

محمدبن‌عبدالوهاب‌ درسال‌1111‌هجری، در شهر عُیینَه، از سرزمین نجد، به دنیا آمـد و همان‌جا پرورش‌ یافت‌. او‌ فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فراگرفت. او از کودکی با بسیاری از‌ عقاید‌ مسلمانان‌ مشکل داشت و آنـ‌ها را مـسخره مـی‌کرد، چنان‌که در مکه و مدینه از پناه بردن مسلمانان‌ به‌ قبر پیامبر و شفاعت خـواستن از ایـشان انتقاد می‌کرد. همچنین، بعدها که در راه‌ عزیمت‌ به‌ شام وارد بصره شد، مردم بصره او را برای عقاید غـیرمعمولش از شـهر بـیرون‌ کردند‌. پدرش او را از انکارِ اعتقادات مسلمانان باز می‌داشت، ولی وی دست از‌ کارهایش‌ بر‌ نمی‌داشت. کم‌کم کـار بـه جـایی رسید که مردم آهنگ قتل او را کردند؛ ازاین‌رو، به‌ عُیینَه‌ بازگشت. در آنجا، عثمان‌بن‌احمد‌بن‌معمر، رئیس شـهر را بـه طـمع حکومت بر نجد‌ با‌ خود‌ همراه کرد. تا اینکه در سال 1160 ق نخستین اقدام عملی در تـخریب قـبور را انجام‌ داد‌. چون‌ این خبر به حاکم اَحسا و قطیف رسید، نامه‌ای به عثمان‌بن‌احمد نـوشت کـه‌ ابـن‌عبدالوهاب‌ را به قتل برساند، ولی او چنین نکرد، بلکه دستور داد که او از شهر بیرون‌ برود‌. ابن‌عبدالوهاب به «دِرعـیه» رفـت تا به این ترتیب مثلث عقیده (عقاید افراطی‌ ابن‌عبدالوهاب‌)، شمشیر (محمدبن‌سعود) و جهل (جـهل مـردم نـجد) دست‌ به‌ دست‌ هم داده، شرایط را برای ترویج وهابیت‌ مساعد‌ کنند. چون در آن زمان محمدبن‌سعود، جدّ حـاکمان کـنونی عربستان، حاکم «دِرعیه» بود‌، ابن‌عبدالوهاب‌ درصدد بهره‌برداری از قدرت او‌ برآمد‌. ازاین‌رو، او‌ را‌ به‌ طـمع حـکمرانی بـر نجد و حجاز انداخت‌. محمدبن‌سعود‌ با او بیعت کرد تا با نام جهاد در راه خدا، مسلمانان‌ را‌ از دم تیغ بـگذرانند و قـلمرو قـدرت‌ خود را گسترش دهند‌ (دوانی‌، 1368: 13-78).

اگرچه وهابی‌گری‌ از‌ محمد‌بن‌عبدالوهاب در قرن دوازدهم آغاز شد، امـا ریـشة آن به قرن هفتم و به‌ آرای‌ احمد‌بن‌تیمیه و حتی پیش از او‌ به‌ خوارج‌ صدر اسلام باز‌ می‌گردد‌ (چهاردهی، 1363: 22-42‌). بـه‌طورکلی‌، از صـدر اسلام، نگرشی متعصب و خشن میان برخی مسلمانان وجود داشته و در هر دوره‌ای‌ بـه‌ تـناسب شرایط به شکلی بروز کرده‌ است‌.

پیـدایش وهـابیت‌ نـیز‌ یکی‌ از مراحل این نگرش‌ است؛ وهابیت مـعلول وضـعیت آشفتة دولت عثمانی، شرایط جغرافیایی صحرای نجد، روحیة خشن مردم آن‌ سامان‌، قبیله‌گرایی، نـبود دولت مـرکزی مقتدر، اتحادمحمدبن‌عبدالوهاب‌ با‌ محمدبن‌سعود‌ و... بـود‌، شـکل‌ جدیدی از نـگرش‌ بـه‌ دیـن که تکفیر، جنگ و قتل از ویژگی‌های بـرجستة آن اسـت. چنان‌که علامه سیدمحسن امین می‌گوید:

وقتی‌ در‌ سال‌ 1216 به کربلا حمله کردند، هـمة مـردم‌ را‌ از‌ دم‌ تیغ‌ گذراندند‌، حتی به آنـان‌که در جوار قبر فرزند دخـتر رسـول خدا( پناهنده شده بودند امـان نـدادند. حرم حسینی را تخریب و همة ذخایر آن را چپاول کردند و هنگامی‌که در‌ سال 1217 به طائف حمله بـردند، حـتی زنان و کودکان را قتل‌عام کردند و جـنایت‌های بـسیاری بـا نام دین انـجام دادنـد (امین، 1413ق: 29-41). البته، برخی از ایـن جـنگ‌ها بعد از‌ مرگ‌ محمدبن‌عبدالوهاب رخ داد.

2.مسلمانان، از دیدگاه وهابیان

وهابیان در آثار خود بسیاری از باورهای مسلمانان را شرک و مـخالف تـوحید برمی‌شمارند که در زیر به برخی از آنـ‌ها اشـاره می‌شود‌: وهـابی‌ها‌ دیـگر مـسلمانان را به‌سبب، درخواست شفاعت، مـشرک می‌دانند؛ حتی ابن عبدالوهاب مسلمانان را بدتر از بت‌پرستان زمان جاهلیت برشمرده است: «با اینکه آن‌ها‌ (بـت‌پرستان‌) نـه به معاد اعتقاد داشتند‌ نه‌ نـماز مـی‌خواندند و نـه چـیزی از فـرایض اسلام را به‌جا مـی‌آوردند، پیـامبر اسلام را ساحر و واجب‌القتل و قرآن را سحر می‌شمردند. باز هم بر مشرکان عصر‌ ما‌ برتری دارند» (ابن عـبدالوهاب‌، بـی‌تا‌: 77). وی تـصریح می‌کند: «شرک آن‌ها سبک‌تر از شرک اینهاست» (ابـن عـبدالوهاب، بـی‌تا: 77)؛ زیـرا طـلب شـفاعت موجب می‌شود تا میان انسان و خدا «واسطه» واقع شود؛ یعنی از واسطه‌ها بخواهند‌ که‌ نزد خدا از آنان شفاعت کنند، و این شرک و عبادت غیر خداست (قزوینی، 1368: 117). وی در جای دیگر بـه دلالت عقلی اشارت کرده و می‌گوید: «توسل به مردگان خطاب به معدوم‌ است‌ و از نظر‌ عقلی کار زشتی است» (ابن‌عبدالوهاب، بی‌تا: 77). وی در کتاب کشف‌الشبهات بیش‌از بیست بار همة مسلمانان، به‌جز‌ وهابیان، را مشرک می‌خواند و بـا واژگـان ناپسندی از آن‌ها نام می‌برد‌، مانند‌ کفّار‌، بندگان بت‌ها، مرتدها، منافقان، منکران توحید، دشمنان توحید، دشمنان خدا، مدعیان اسلام، اهل باطل، الذین فی قلوبهم ‌‌زیغ‌، نادانان، شیاطین، کافران نادان و ... صـنعانی از سـران بینش وهابی، بیش از سی بار‌ مسلمانان‌ (عامهْْ‌ المسلمین) را مشرک و بیش از پانزده بار آن‌ها را ملحد، کافر، کافر اصلی، پرستندگان غیرخدا‌ و ... و در ده مورد آنان که مـسلمانان بـدان‌ها تبرک جسته و از آنان طلب حـاجت‌ مـی‌کنند را خدا، صنم‌، وثن‌، (شریک خدا)، نِدالله (مثل خدا) خوانده است (امین، 1413ق: 67). همچنین، تکفیر گروهی، مانند امامیه، اهل مکه و مدینه، علمای مکة مکرمه و مدینة مـنوره و ... را نـیز در کارنامة خود دارند (فـرحان مـالکی‌، 1387: 119، 120، 122 و 124).

3. جهاد

جهاد در فقه اهل سنت عبارت است از: «قِتَالُ مُسْلِمٍ کَافِراً غَیْرَ ذِی عَهْدٍ بَعْدَ دَعْوَتِهِ لِلاِسْلَامِ وَ إبَائِهِ، إعْلأً لِکَلِمَهِْْ اللهِ» (وزارت اوقاف الکویت‌، 1422‌ق، ج 16: 124)؛ یعنی جنگ مسلم با کافری که به عهدش، (جـزیه دادن) وفـا نکرده است، پس از دعوت آن کافر به اسلام و نپذیرفتن او، به هدف تعالی کلمهْْ الله. و در‌ فقه‌ شیعه، هرچند در کلیات با تعریف اهل سنت مشترکند، اما تفاوت‌هایی در نوع جنگ دارد از جمله: جنگ با کفار و بُغات (خـروج‌کنندگان بـر امام) و اهـل ذمه (یهود، نصاری و مجوس‌) که‌ شرایط ذمه را رعایت نکرده‌اند، با هدف بازداشتن آن‌ها از فسادشان ـ هجوم بر بـلاد اسلام واذیت و آزار مسلمانان ـ و مسلمان کردن آن‌ها (محقق حلی، 1415ق، ج1: 352؛ نجفی، 1981 م، ج 21: 47‌).

اما‌ وهـابیت‌ تـعریف ویـژه‌ای از جهاد دارد‌. تبیین‌ این‌ مقوله متوقف بر بیان مبانی فکری وهابیت در این زمینه است تا روشن نشود نـمی‌توان ‌ ‌آن را نـقد کرد. ازاین‌رو، ضروری‌ است‌ نخست‌ به تبیین مبانی فکری جهاد وهابیت پرداخته و سـپس‌ بـا‌ تـوجه به معیارهای قرآنی به نقد آن بنشینیم.

الف. مبانی معرفت‌شناختی

آنچه در شناخت و معرفت به اسلام اصیل و تـشخیص‌ سره‌ از‌ ناسره می‌تواند ما را یاری کند، معیار شناخت است. باتوجه‌‌به‌ اینکه عصر مـا قرن‌ها از قرون اولیة اسـلام فـاصله گرفته، جریان فکری وهابیت مدعّی است که خرافات و بدعت‌ها‌ اسلام‌ را‌ فراگرفته است. ازاین‌رو، بحث معرفت‌شناسی دین و راه‌های بازشناسی حق از باطل‌ ضرورت‌ یافته است.

1. مبارزه با خرافات و بدعت‌ها

آن‌چنان‌که از سرگذشت ابن عـبدالوهاب، مؤسس این فرقه، برمی‌آید، عامل‌ و انگیزة‌ اصلی‌ پیدایش این فرقه مبارزه با بدعت‌ها و خرافات است. چنان‌که گفته شد، ابن‌ عبدالوهاب‌ مشاهده‌ می‌کرد مسلمانان و حتی علمای آن‌ها «بدعت‌ها» و خرافاتی را وارد دین کرده، چـیزهایی بـه دین‌ نسبت‌ داده‌اند‌ که نه‌تنها از دین نبوده، بلکه موجب گمراهی مردم از دین شده است. او‌ نخست‌، در نوجوانی و جوانی، این اعمال و عقاید مسلمانان را به سخره می‌گرفت و نقد می‌کرد‌. سپس‌، به‌طور‌ عملی درصـدد مـبارزه با آنچه که او بدعت می‌نامید، برآمد.

ایدة بدعت‌زدایی از دین‌ آن‌قدر‌ جذّاب و تحریک‌کننده است که هرکسی را به خود جلب می‌کند، حتی ممکن است‌ هیچ‌ مسلمانی‌ مخالف آن نباشد، اما بدعت چیست؟ دیـن کـدام است؟ بدعت و خرافه کدام است؟ حکم بدعت‌گذار و بدعت‌ساز چیست؟ معیار بدعت‌ چیست؟ این‌ها‌ و مسائلی از این دست بدعت‌زدایی را به فعالیتی تخصصی و بسیار دقیق تبدیل‌ می‌کند‌؛ اما‌ آیا وهابیت رویارویی معقولی با این پرسش‌ها داشـته است؟ در ادامـه بـه این پرسش پاسخ داده‌ مـی‌شود‌.

2. بـازگشت‌ بـه سلف صالح

وهابیت برای پاسخ به این پرسش معرفت‌شناختی که «معیار‌ بازشناسایی‌ حق از باطل و دین راستین از خرافات و بدعت‌ها چیست، مفهوم «سـلف یـا خـلف صالح» را از‌ ابن‌تیمیه‌ وام گرفته است.

ابن‌تیمیه در رسالة الفرقان بـین الحـق و الباطل، اصل سلف‌ صالح‌ را این‌گونه توضیح می‌دهد: قرآن یک فرقان‌ و معیار‌ تشخیص‌ حق از باطل است (ابن‌تیمیه، بی‌تا، ج1: 5). آیات‌ گـوناگون‌ ایـن مـعیار، دال بر این است که برای بازشناسی حق از باطل، باید‌ بـه‌ سیرة گذشتگان باز گردیم؛ چنان‌که‌ آیة‌ چهار سورة‌ ممتحنه‌ می‌فرماید‌: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی‌ إِبْرَاهِیمَ‌ وَالَّذِیـنَ مـَعَهُ ...» (ابـن‌تیمیه، بی‌تا، ج 1: 17). سپس، در بارة اینکه باید به کدام‌ گذشته‌ بازگشت، به آیـة صـد سورة توبه‌ استناد می‌کند: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ‌ مِنَ‌ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ‌ رَضِی‌ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضـُوا عـَنْهُ وَأَعـَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا‌ ذَلِکَ‌ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (هـمان: 17) و هـمچنین‌ آیـة‌ 75‌ سورة انفال «وَ‌ الَّذینَ‌ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ‌ هاجَرُوا‌ وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُ» و آیة ده سورة حـشر «وَ الَّذیـنَ جـاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ‌ یَقُولُون‌...» [منظور از «مِنْ بَعْدِهِم» بعد از‌ مهاجران‌ و انصار است‌ (مکارم‌ شیرازی‌: 547)]. پس از کنار‌ هـم نـهادن آیات یادشده نتیجه می‌گیرد: «کسی‌که از پیشینیان اول تبعیت کند از آنان است‌ و آنان‌ بهترین مـردم پس از پیـامبران‌اند، زیـرا‌ امت‌ محمد‌ بهترین‌ امتی‌ است که آمده‌اند‌ و پیشینیان‌ این امّت هم بهترین امت مـحمد هـستند و آنان بهتر از بعدی‌ها هستند. پس، پیروی از آنان‌ بهتر‌ از‌ پیروی از بعدهاست.» حدیث معروف «قرون» را‌ بـرای‌ تـأیید‌ لزومـ‌ متابعت‌ سلف‌ می‌آورد: «بهترین قرن‌ها قرنی هست که من در آن مبعوث شده‌ام، سپس، کسانی‌که بعد از آنـ‌ها مـی‌آیند و، سپس، بعدی‌ها» (ابن‌تیمیه، بی‌تا، ج1: 18). بنابراین، معیار شناخت حق از‌ باطل، سلف صالح اسـت و مـنظور از سـلف صالح نیز پیامبر(، انصار، مهاجرین، تابعین و تابعین تابعین است.

ب. مبانی هستی‌شناختی

مبنای دیگر فهم ویـژه وهـابیت از جـهاد، امر وجود شناختی انقسام توحید‌ به‌ ربوبی، عبادی و اسماء و صفات است.

1. انـقسام تـوحید از نظر وهابیت

از نظر محمدبن‌عبدالوهاب«توحید سه نوع است: توحید ربوبی، توحید الوهی و توحید اسماء و صفات، امـا تـوحید ربوبی... همان توحید‌ افعالی‌ است» (ابن عبدالوهاب نجدی، بی‌تا: 3). دلیل این نـوع تـوحید، آیة سه سورة یونس است: «قُلْ مـَنْ یـَرْزُقُکُمْ مـِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ...؛ بگو چه کسی‌ از‌ آسمان و زمـین شـما را روزی‌ می‌دهد؟» (ابن‌ عبدالوهاب نجدی، بی‌تا: 71).«نوع دوم، توحید الوهی است ... و آن توحید و یگانه دانستن خـدا در عـباداتی است که به‌جا می‌آوریم. عـباداتی مـانند دعا، نـذر‌، نـحر‌، تـوکل و توبه.» (همان، بی‌تا‌: 4) دلیل‌ این نـوع تـوحید نیز آیة هیجده سورة جن: «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» و آیة سـیزده سـورة رعد است (همان، بی‌تا: 71‌‌). از آنجا کـه نوع سوم توحید، بـه بـحث‌ این‌ نوشتار ربط ندارد بـه آن نـمی‌پردازیم. باید در نظر داشت، بحث توحید و اقسام آن بحثی کلامی است و اختصاص به وهابیت نـدارد، چـنان که دانشمندان شیعی نیز تـوحید را بـه مـراتب‌ و درجاتی‌ تقسیم کـرده‌اند‌؛ مـانند توحید ذاتی، توحید افـعالی، تـوحید تدبیری، توحید عبادی و در تقسیمی دیگر آن را به توحید در‌ قانون‌گذاری(تشریع)، توحید در طاعت، توحید در حاکمیت، تـوحید در شـفاعت‌، توحید‌ در‌ استغاثه، توحید در مغفرت و توحید در رزاقـیت تـقسیم کرده‌اند؛ شـیعه بـا اهـل سنت، به‌ویژه اشاعره، در ایـن ‌‌اقسام‌ توحید، وحدت‌نظر دارند (سبحانی، 1419 ق: 17). مقایسة تقسیم وهابیت، با تقسیمات بعدی نشان‌ می‌دهد‌، بخشی‌ از آنـ‌ها هـم‌پوشانی دارند و نفس تقسیم وهابیت از دیدگاه شـیعه و سـنی مـشکلی نـدارد، بـلکه مشکل‌ در به کـار بـردن وهابیت از این تقسیم است؛ چون وهابیت، دوگانه سلف‌ صالح و مشرکان را بر‌ موحدعبادی‌ و موحد ربوبی تطبیق مـی‌دهد و تـفسیر ویـژه‌ای از رویارویی سلف صالح با مشرکان مطرح مـی‌کند کـه در بـخش بـعدی بـه آن مـی‌پردازیم.

2. حکم موحدان ربوبی

وهابیت، به استناد رفتار سلف صالح با‌ مشرکان، حکم موحدان ربوبی را کفر و اباحه خون می‌داند.وهابیان جنگ‌های پیامبر( با دشمنانش را این‌گونه تفسیر می‌کنند:

الف) مـشرکانی که پیامبر با آن‌ها جنگید توحید ربوبی داشتند، چون شهادت می‌دادند‌ که‌ «خدا خالق و رازق است و شریکی ندارد و رازقیت سزاوار اوست و حیات و ممات فقط دست اوست. فقط او امور را تدبیر می‌کند و هـمة آسـمان‌های هفت‌گانه و موجودات در آن‌ها و همچنین زمین و ساکنانش همة‌ بندگان‌ او و تحت تصرف قدرت اویند» (ابن‌عبدالوهاب نجدی، 1418 ق: 71)؛

ب) مشرکان عصر پیامبر، با اینکه اعتقاد به موارد یادشده (توحید ربوبی) داشتند، در توحیدی که رسـول خـدا به آن دعوت‌ می‌کرد‌ داخل نگشتند و توحیدی که برسر آن با پیامبر دشمنی می‌کردند، توحید عبادی بود که مشرکان عصر ما آن را اعتقاد می‌نامند (همان، 1418: 17).

نـتیجه دو مـقدمة پیش‌گفته این‌ است‌ که‌ دشـمنان پیـامبر(مشرکانی بودند که‌ رسول‌ خدا‌ به «علت شرکشان» با آنان‌ جنگید. (همان، بی‌تا: 71). در جای دیگر می‌گوید: «تو خود می‌دانی که رسول خدا با آنـان‌ بـرای‌ شرکشان‌ جنگید و آنان را بـه اخـلاص در عبادت دعوت‌ کرد‌ و رسول خدا درنهایت با آنان قتال کرد» (همان، بی‌تا: 71).

وهابیت این فهم و تفسیر خود را این‌گونه اثبات می‌‌کند‌: «وقتی‌ خواستی‌ دلیل بیاوری که آن مشرکان که رسول خدا بـا آنـان‌ جنگید [توحید ربوبی داشتند نه توحید عبادی]، این آیه را بخوان: بگو چه کسی رزق را از آسمان‌ و زمین‌ می‌دهد‌، چه کسی گوش و چشم‌ها را مالک است و چه کسی زنده را‌ از‌ مرده و مرده را از زنده خارج مـی‌کند و چـه کسی امـور را تدبیر می‌کند. آن‌ها[مشرکان] می‌گویند خدا‌، پس‌، ای‌ پیامبر! بگو چرا تقوا پیشه نمی‌کنید؟»1 (همان، بی‌تا: 71).گزیدة سخن ایـنکه از‌ دیدگاه‌ وهابیت‌، ملاک مسلمانی، توحید ربوبی است، حکم موحد به تـوحید ربـوبی، یـا توبه است یا‌ مرگ‌؛ زیرا‌ پیامبر( با مشرکان ربوبی، به دلیل نداشتن توحید عبادی، جنگید؛ تا ایـن‌جا ‌ ‌مـشخص شد‌ که‌ وهابیت سلف صالح را معیار حق و باطل می‌داند و با استناد به رفـتار سـلف‌ صـالح‌، دریافتند‌ که حکم موحد ربوبی یا مرگ است یا توبه، تاکنون کبرای قیاس وهابیت اثـبات‌ شد‌، مرحلة بعد، مرحلة پیدا کردن مصادیق این حکم کلی در زمان حال اسـت‌.

3. گسترش حکم مـشرکان صـدراسلام به مسلمانان پس از سلف صالح

آنچه تاکنون گفته شد مربوط‌ به‌ زمان سلف صالح است. جدای از درستی یا نادرستی این تفسیر از‌ رفتار‌ سلف‌ صالح این پرسش به ذهن خطور می‌کند: اینکه مـشرکان صدر اسلام توحید ربوبی داشتند و سلف‌ صالح‌ با‌ آن‌ها جهاد کرد که آن‌ها را به توحید عبادی وادار سازد، چه‌ ربطی‌ به مسلمانان شهرهای مکه، مدینه، کربلا و به‌‌طورکلی، همة مسلمانان دوره‌های پس از سلف صـالح دارد، کـه‌ وهابیت‌ آن‌ها را تکفیر کرده و ریختن خونشان را مباح دانسته و جنگ با آن‌ها‌ را‌ مصداق همان جهاد سلف صالح با مشرکان‌ خوانده‌ است؟ پاسخ‌ وهابیت در قالب قیاس چنین خواهد بود‌: هر‌ کس که فـقط تـوحید ربوبی دارد و توحید عبادی ندارد، باید با او جهاد‌ کرد‌ (کبری)؛ مسلمانانِ پس از دورة‌ سلف‌ صالح، توحید‌ ربوبی‌ دارند‌، ولی توحید عبادی ندارند (صغری)؛ پس‌، باید‌ با آن‌ها جهاد کرد (نتیجه). صغرای این اسـتدلال بـدیهی نیست، بلکه باید‌ اثبات‌ شود، چرا وهابیت مسلمانان پس از‌ دوره سلف صالح را‌ موحد‌ به توحید ربوبی می‌داند؟ پاسخ وهابیت‌ این‌ است: مسلمانان غیروهابی، برای غیر خدا، دعا، توسل، نذر و ... می‌کنند؛ کسی‌که ایـن اعـمال‌ را‌ انـجام دهد، توحید عبادی ندارد‌؛ بـه‌ دلیـل‌ ایـنکه توحید عبادی‌، یعنی‌ همة عبادت‌ها، فقط برای‌ خداست‌،چون آن‌ها برای غیر خدا عبادت می‌کنند؛ پس توحید عبادی ندارند؛ ازاین‌رو، خونشان مـباح‌ اسـت‌. ابـن عبدالوهاب دراین‌باره می‌گوید: «به تحقیق‌، رسول‌ خدا بـا‌ آنـ‌ مشرکان‌ جنگیده است تا دعا‌ و درخواست فقط از خدا باشد و نذر و ذبح فقط برای خدا باشد و استغاثه و کمک خواستن فـقط‌ از‌ خـدا و هـمة عبادات برای خدا باشد‌» (ابن‌عبدالوهاب‌، بی‌تا‌: 157‌). کوتاه‌ سخن اینکه وهـابیت‌ معتقد‌ است: دعا، توسل، نذر و... برای غیر خدا، خواه آن غیر، بُت باشد خواه ولیّ خدا، و همچنین آن‌ غیر‌، واسـطة‌ تـقرب بـه خدا باشد یا خودش در‌ اصل‌ هدف‌ عبادت‌ باشد‌، درهرصورت‌، موجب کـفر و شـرک است؛ ازاین‌رو، این عبارت بارها در کتاب‌های ابن‌عبدالوهاب در بارة مسلمانان غیروهابی تکرار شده است: «فَهَذََا کَافِرٌ، یـُسَتَتَابُ، فـَإنْ تـَابَ وَ إلَّاقُتِلَ؛ این چنین‌ فردی کافر است و باید توبه داده شود؛ اگر توبه کـرد [کـه مـطلوب است] والّا کشته می‌شود» (ابن‌عبدالوهاب، بی‌تا: 67). به‌تعبیردیگر، این مسلمانان که نذر می‌کنند، زیارت می‌روند، صـالحان و حـتی پیـامبر‌ اسلام‌ را شفیع خود قرار می‌دهد و... کافر بوده، باید دعوت به توبه شوند، اگر تـوبه کـردند و دست از این کارهای کفرآمیز خود برداشتند، یعنی وهابی شدند، پس، به توحید عبادی‌ رسـیده‌اند‌ کـه ایـن کمال مطلوب است و اگر دست برنداشتند، باید کشته شوند. ابن‌تیمیه نیز می‌گوید: «کُلُّ طـَائِفَهٍْْ مـُمْتَنِعَهٌْْ عَنْ إلْتِزَامِ شَرِیعَهِْْ اللهِ، تُقَاتَلُ»؛ هر‌ گروه‌ که از التزام به شریعت‌ اسلام‌ امـتناع کـرد، بـاید با او جنگید تا کشته شود» (ابن‌تیمیه،1413 ق: 93). توجه به این نکته ضروری است که گزاره‌های بـالا (صـغری، کبری و نتیجه‌) از‌ نظر ما مردود و باطل‌اند‌ و نه‌ شیعه آن‌ها را قبول دارد نه اهـل سـنت، ولی اکـنون زمان نقد آن‌ها نیست، بلکه فقط در مقام بیان مبانی فهم وهابیت از آموزة دینی جهاد هـستیم، شـرط نـقد عادلانه‌ این‌ است که نخست دیدگاه طرف مقابل درست تبیین شود، آنـ‌گاه نـقد گردد. ما نیز پس از بیان دیدگاه جهادی وهابیت آن را منصفانه نقد خواهیم کرد.

4.عادة الله

پس از‌ بیان‌ چگونگی گسترش‌ حـکم مـشرکان صدر اسلام به مسلمانان غیروهابی، اکنون این پرسش به میان می‌آید کـه چـرا وهابیان میان‌ عبادت بُتان و توسل و نذر بـه اولیـای خـدا، فرق نمی‌گذارند؟ تطبیق بت‌پرستی، بر‌ اعمالی‌ چون‌ تـوسل، نـذر و قربانی برای اولیای خدا، نیازمند دلیل است؛ زیرا بیشتر مسلمانان، به‌طورعملی، نشان دادهـ‌اند ایـن تطبیق ‌‌را‌ قبول ندارند و این اعـمال را نـیز خلاف خـلوص در عـبادت نـمی‌دانند؛ بنابراین، اختلاف‌ اکثریت‌ مسلمانان‌ با اقـلیت وهـابی، بازمی‌گردد به اختلاف تفسیر از یک پدیده؛ مانند پدیدة توسل و نذر که‌ هـرگروه بـاید برای تفسیر خود دلیل بیاورند.

از دیـدگاه شیعه و بیشتر مسلمانان، دیـدگاه‌ عـدم تنافی میان توسل‌ به‌ اولیـا و تـوحیدعبادی، امری شهودی و قلبی است و هر مسلمانی که توسل و نذر می‌کند، می‌داند توسل و نـذر، تـنها وسیلة میانجی برای رسیدن بـه خـداست، مـقصود اوست و این‌ها بـهانة رسـیدن به اویند،اما وهـابیت‌ چـگونه به پدیدة نذر و توسل می‌نگرد که آن را معارض توحید عبادی می‌یابد؟پاسخ این پرسش باز می‌گردد بـه مـبنای هستی‌شناسی پذیرفته شدة وهابیت دربارة چـگونگی انـتساب امور بـه خـداوند و تـوضیح رویدادها و پدیده‌های‌ جهان‌ هـستی. دراین‌باره، در فلسفه و کلام اسلامی، دو نظریه وجود دارد: نظریة علیت و نظریة عادهْْ‌الله.

علیت به این معناست کـه خـداوند بخشی از امور جهان را از طریق واسطه‌ها انـجام مـی‌دهد‌؛ مـثلاً‌ جـوش‌آمدن آب بـه‌واسطة گرماست؛پس جوش‌آمدن آب مـعلول و گـرما علت آن است و سلسلة علت و معلول‌ها سرانجام به خدا می‌رسد و او علت اصلی است (ر. ک. ملاصدرا، 1990 م، ج 2: 127). براساس نظریة عـلیت‌، رابـطة‌ عـلت و معلول وجوبی و تخلف‌ناپذیر است(همان،1981 م، ج2: 131).

برخی از مـتکلمان مـانند مـجبره و اشـاعره، بـه گـمان اینکه رابطة وجوبی میان علت و معلول با خداوند قادرو مختار سازگار نیست، علیت‌ را‌ انکار‌ کرده‌اند و برای توضیح تغییر و تحولات‌ عالم‌، نظریة‌ عادهْْ‌الله را مطرح کرده‌اند. منظور از نظریة عـادهْْ‌الله : همة حرکت‌ها،تغییرها و فعل و انفعالات عالم، مستقیم و بی‌واسطه معلول و فعل خدایند و هیچ واسطه‌ای‌ میان‌ او‌ و فعلش وجود ندارد؛ «أن جمیع الممکنات مستندهْْ) عنده‌ (الی‌اللّه‌ سبحانه ابتداء) بلا واسطهْْ»(ایجی ـ میرسید شریف جـرجانی، 1325، جـ‌1: 242) سپس، این‌ها برای توضیح چگونگی تعاقب پدیده‌ها، مانند‌ جوشش‌ آب‌، پس از رسیدن گرما به آن، آن را مستند به‌ عادهْْ‌الله کرده‌اند؛به‌این‌صورت که مثلاً تعاقب جوشش آب بر آتش به دلیل علیت آتش بـرای جـوشش آب نیست‌، بلکه‌ همه‌چیز‌ معلول خداست و خدا عادت دارد که همیشه پس ازطلوع آفتاب، روز‌ را‌ ایجاد کند؛ به‌دیگرسخن، خدا گاه یک پدیده را ایجاد می‌کند یا یک تـغییر را انـجام می‌دهد‌ و گاه‌ دوتا‌ را به‌طور تـعاقب مـثلاً خدا عادت دارد همیشه اول انگشت را بچرخواند‌، آن‌گاه‌ انگشتر‌ بچرخد؛ یعنی عادت دارد دو فعل را به صورت تعاقبی انجام بدهد.این نظریه‌ توالی‌ فاسد‌ زیاد دارد، مانند:« أنَّ أفـْعَالَ الْعـِبَادِ مَخْلُوقَهٌْْ لَهُ تَعَالیََ، مـِنْ دُونـِ دَخْلٍ لِلْعِبَادِ» (خرازی‌، 1417‌: 153). اسناد افعاد به خدا، مانند سلب شیئ از خودش است که‌ بدیهی‌البطلان‌ است‌؛ درهرصورت، ما اکنون در کار نقد آن نیستیم، بلکه می‌کوشیم آن را تبیین کنیم‌ تا‌ تصور آشکاری از جـهاد وهـابیت آشکار شود.‌خلاصه اینکه نظریة عادهْْ‌الله پشتوانة فلسفی‌ تفسیر‌ وهابیت‌ از پدیده‌هایی مانند نذر و توسل و... است؛ بنابراین، از دیدگاه وهابیت واسطه قرار دادن میان خود‌ و خدا‌ به‌معنای شریک قرار دادن غیرخدا در امور جهان اسـت و ایـن با تـوحید‌ عبادی‌ ناسازگار‌ است. آن مشرکانی که سلف صالح با آن‌ها قتال می‌کرد نیز میان خود و خدا واسطه‌ (بـت‌ها‌) قرار‌ می‌دادند. در سخنان ابن‌عبدالوهاب به این مبنای هستی‌شناختی وهابیت اشاره شـده اسـت‌: «لکـن‌ آنان برخی از مخلوقات را واسطه قرار می‌دهند بین خود و خدا» (ابن‌عبدالوهاب، بی‌تا: 70). اما در‌ مقابل‌ نظریة علیت بدین مـعناست: ‌ ‌خـداوند بخشی از امور جهان را با واسطه‌ها‌ انجام‌ می‌دهد. به‌‌عبارت‌‌دیگر، نظام جهان نظامی علت و مـعلولی‌ اسـت‌ و خـداوند‌ علت‌‌العلل است (ر. ک. ملاصدرا، 1990، ج 2: 127)؛پس، نذر‌ و توسل‌ و زیارت با توحید عبادی سازگار است.

جهاد وهابیت در عیار نـقد

جهاد وهابیت‌ نتیجه‌ای‌ است که وهابیان از آیات‌ قرآن‌ گرفته‌اند، به‌این‌ترتیب‌ که‌ نخست‌ آیـات را تفسیر کرده‌اند ـ که البـته‌ مـمکن‌ است در برخی موارد تفسیر آن‌ها با تفسیر مرسوم قرآن میان مسلمانان‌ مشترک‌ باشد ـ آن‌گاه به تعیین مصداق پرداخته‌اند‌. اختلاف عمدة وهابیت با‌ دیگر‌ مسلمانان در تطبیق حکم آیات‌ قرآن‌ است یا، بـه‌‌تعبیردیگر، در مصداق است.

توضیح این نکته ضروری است که شناخت‌ مصداقْ‌ امر آسانی نیست، بلکه دربردارندة‌ تحلیل‌ پیچده‌ای‌ است که متضمن‌ تفسیر‌ است، به‌‌این‌‌معنا که وقتی‌ امر‌ بیرونی و خارجی رؤیت می‌شود، تـفسیر شـده، آن‌گاه براساس آن تفسیر در بارة آن حکم‌ داده‌ می‌شود که زیرمجموعة کدام مقوله است‌. ازاین‌رو‌، جهاد وهابیت‌ دو‌ مرحله‌ دارد:1. استنباط حکم 2. تطبیق‌ حکم

مرحلة استنباط حکم (کبرای بحث)

1. انتخاب سلف صالح به‌عنوان مـعیار شـناخت امر دینی از‌ غیردینی‌ (شناخت دین از غیر دین)

2. بررسی‌ گفتار‌ و رفتار‌ سلف‌ صالح‌ با قرآن (استناد‌ به‌ قرآن)

3. استنباط این حکم که به گواه آیات قرآن، مشرکان و کفاری که سـلف صـالح با آن‌ها‌ می‌جنگید‌، توحید‌ ربوبی داشتند، «اما توحید عبادی نداشتند؛ یعنی‌ به‌گونه‌ای‌ نبودند‌ که‌ فقط‌ خدا‌ را بخوانند، به او استغاثه کنند، برای غیر او قربانی و نذر نکنند، حتی برای ملک‌مقرب و نـبی‌مرسل» (ابـن‌عبدالوهاب، بـی‌تا: 109 و 110). به‌‌طورکلی، وهابیت از رفتار سلف صـالح اسـتنباط‌ کـرده است: انسان‌ها یا توحید عبادی دارند یا ندارند. آنان که توحید عبادی ندارند، کافر و مشرک‌اند، خواه عبادت سنگ و چوب کنند و خـواه عـبادت مـلائکه، انبیا و صالحان (ابن‌عبدالوهاب، بی‌تا: 15).

4. حکم‌ دارندگان‌ توحید ربـوبی (مـشرکان و کفار): «آن‌ها کسانی هستند که رسول‌الله آن‌ها را می‌کشت، اموالشان را به‌‌زور از آنان میگرفت و زنانشان بر مسلمانان حلال می‌شد» (ابن‌عبدالوهاب، بـی‌تا: 109). بـه‌‌طورکلی، غـیرموحد ربوبی‌ داخل‌ اسلام نیست و پیامبر( (سلف صالح) آن‌ها را می‌کشد. والدلیـل قوله تعالی: "وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ"» (ابن‌عبدالوهاب، بی‌تا: 15‌). باید‌ توجه داشت که هدف جـهاد‌ وهـابیت‌ انـتقال موحدان ربوبی به توحید عبادی است؛ زیرا به اعتقاد وهابیت، تـوحید ربـوبی، موجب ورود در اسلام وخروج از شرک نمی‌شود؛ شرک مجازات دارد‌ و مجازات‌ آن مرگ است؛ ازاین‌رو‌، وهابیت‌ به خود اجازه داده کـه اقـدام بـه اجرای حکم مجازات مشرکان کند، چون مشرکان تسلیم نشوند و توبه نکنند و مـانع اجـرای حـکم شوند، امری به نام جنگ در می‌گیرد. این دو‌ احتمال‌ را بررسی خواهیم کرد. این بحث درواقـع حـکم کـبری را برای مرحلة بعد، تطبیق حکم، دارد.

مرحلة تطبیق حکم (صغرای بحث)

1. توسل، نذر، قربانی، زیـارت و بـنای بر قبور، که مسلمانان‌ انجام‌ می‌دهند، ناسازگار‌ با توحید عبادی است و هرکس تـوحید عـبادی نـداشته باشد حکمش این است: «فَهَذََا کَافِرٌ، یُسَتَتَابُ، فَإنْ تَابَ‌ وَ إلَّاقُتِلَ» (ابن‌عبدالوهاب، بی‌تا: 67).

این ادعـا، از جـنبه‌های گوناگون مانند‌ قرآنی‌، روایی‌، عقلی و روشی اشکال دارد و نقدپذیر است. مقالة پیش‌رو فقط بـه تـعارض آن بـا قرآن می‌پردازد.

در بارة ‌‌این‌ دعاوی، به‌اختصار، می‌توان گفت:

1.به دلالت قرآن مسلمانانی که به نذر، تـوسل، تـبرک‌ و اموری‌ مانند‌ آن‌ها معتقدند از توحید عبادی خارج نمی‌شوند. شاهد این گفتار آیـات قـرآن‌‌کریم اسـت، از جمله‌: آیة «یا أیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ» (مائده: 35)، درخواست‌ قوم حـضرت مـوسی بـرای‌ دعا‌ کردن آنان: «یا مُوسَی ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَکَ» (اعـراف: 134) و درخـواست فرزندان خطاکار حضرت یعقوب از پدر برای استغفار نزد خداوند: «یا أبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خـَاطِئِینَ‌ و...» (یـوسف: 97).در این موارد، افزون بر اینکه از وسیله و واسطه‌ای برای رابطه با خداوند اسـتفاده شـده، قرآن‌کریم کابرد آن‌ها را مساوی با شرک نـمی‌داند؛

2.بـه فـرض اینکه اعمالی مانند نذر‌ و توسل‌ موجب شـرک نـیز شوند، حکم شرک آن چیزی نیست که وهابیت گمان کرده است؛ چراکه حکم قـتال بـا مشرکان در قرآن، نه به دلیـل عـقاید شرک‌آمیز آنـ‌ها، بـلکه بـه دلیل‌ ایجاد‌ ناامنی برای مسلمانان و راهـ‌اندازی جـنگ و خونریزی است. در مواردی که آنان به جنگ با مسلمانان نپردازند و به مـیثاق خـود برای زندگی مسالمت‌آمیز با مسلمانان تـن دهند، هیچ‌گونه جنگی بـا‌ آنـان‌ صورت نخواهد گرفت.

بنابراین، از دیـدگاه قـرآن، نه مسلمانانی که به توسل وتبرک معتقدند همانند بت‌پرستان عهد رسالت‌اند و نه جـنگ و جـهاد با بت‌پرستان تنها به دلیـل عـقاید شـرک‌آمیز آنان‌ است‌.

ایـنک‌، بـه تحلیل مبنایی عقاید وهـابیان‌ مـی‌توان‌ پرداخت‌.

1. تعارض در روش‌شناسی

ابن‌عبدالوهاب به هر آیه‌ای که می‌رسد استناد می‌کند، بدون اینکه درنـظر داشـته باشد بعضی از آیات محکم‌اند و برخی‌ دیـگر‌ مـتشابه‌ و آیات مـتشابه را بـر اسـاس آموزة خود قرآن‌، بـاید‌ با آیات محکم تفسیر کرد خداوند می‌فرماید: ... مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ اُمُّ الْکِتابِ وَ اُخَرُ مـُتَشابِهاتٌ فـَأمَّا الَّذینَ فی‌ قُلُوبِهِمْ‌ زَیْغٌ‌ فَیَتَّبِعُونَ مـا تـَشابَهَ مـِنْهُ ابـْتِغاءَ الْفـِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَاْویلِهِ وَ‌ مـا یـَعْلَمُ تَاْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ‌ إِلاَّ‌ اُولُوا‌ الْألْبابِ (آل‌عـمران: 7).

قـسمتی از آن (قـرآن) آیات «محکم» (صریح و روشن) است‌ که‌ اسـاس ایـن کـتاب مـی‌باشد [و هـرگونه پیـچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها برطرف می‌گردد]‌، و قسمتی‌ از‌ آن «متشابه» است [یعنی آیاتی که به سبب بالا بودن سطح مطلب‌ و جهات‌ دیگر‌، در نگاه اول، احتمالات گوناگونی در آن می‌رود، ولی بـاتوجه‌به آیات محکم، تفسیر آن‌ها‌ آشکار‌ می‌شود‌.] اما آن‌ها که در قلوبشان انحراف است به دنبال متشابهات‌اند، تا فتنه‌انگیزی کنند [و‌ مردم‌ را گمراه سازند] و تفسیر [نادرستی] برای آن می‌طلبند، درحالی‌که تفسیر آن‌ها را جز‌ خـدا‌ و راسـخان‌ در علم نمی‌دانند. [آن‌ها که به‌دنبال فهم و درکِ اسرارِ همة آیات قرآن در پرتو‌ علم‌ و دانش الهی] می‌گویند: «ما به همة آن ایمان آوردیم، همه از طرف پروردگارِ‌ ماست‌.» و جز‌ صاحبان عقل مـتذکر نـمی‌شوند [و این حقیقت را درک نمی‌کنند.]

استنباط حکم از متنی با‌ این‌ ویژگی قاعده و قانون ویژه‌ای نیز دارد و نمی‌توان بدون مقایسه آیات گوناگون و در‌ نظر‌ گرفتن‌ عام و خاص، مـحکم و مـتشابه و... حکمی را به صرف اینکه در آیـه یـا آیاتی آمده استنباط‌ کرد‌. وهابیت‌ هنگام استنباط حکم، باید حداقل اطلاقات مختلف شرک و کفر در قرآن را‌ بررسی‌، آیات گوناگون جهاد را با هم مقایسه و آن‌گاه بـه احـادیث مراجعه می‌کرد و، سپس، حـکمی را اسـتخراج‌ می‌کرد‌. همان‌طور که وهابیت برای ادعای خود به آیه‌ای استدلال می‌کند، مخالفان آن‌ها‌ نیز‌ به آیاتی استدلال می‌کنند که عقاید آن‌ها‌ را‌ اثبات‌ می‌کنند، مانند اینکه در بعضی آیات گفته‌ شده‌ فـقط از خـدا یاری بخواهید، مانند سورة حمد: «وَإِیّاکَ نَسْتَعینُ» و در آیة دیگر‌ آمده‌ است: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ‌ الصَّلاةِ‌ وَ إِنَّها‌ لَکَبیرَةٌ‌ إِلاَّ‌ عَلَی الْخاشِعینَ» (بقره: 45). وهابیت این‌ قانون‌گریزی‌ در متن را به متن واقع نیز سرایت داده، بدون انـدیشه و تـحلیل‌، افعالی‌ مـانند توسل به اولیا، نذر و... را‌ مصداق شرک می‌داند؛ درحالی‌که‌، مسلمانانی‌ که این اعمال را انجام‌ می‌دهند‌ آن‌ها را نه‌تنها مـصداق شرک نمی‌دانند، بلکه عین توحید و یکتاپرستی می‌دانند. کوتاه سخن‌ اینکه‌ روشـ‌شناسی وهـابیت مـخالف دیدگاه قرآن‌ است‌ که‌ خود تصریح می‌کند‌ مشتمل‌ بر محکم و متشابه است‌ و باید‌ در استنباط حکم براساس قـاعده ‌ ‌و قـانونی عمل کرد، اما وهابیت چنین نکرده است.

2. تعارض‌ با‌ آیات جهاد

یکی از بـحث‌هایی کـه‌ قـرآن‌ به‌تفصیل به‌ آن‌ پرداخته‌، بحث جهاد و قتال است‌. قرآن جنبه‌های گوناگون آن مانند احکام، اهداف، غـنایم، اُسرا، تاکتیک‌ها و... را بررسی کرده است. البته‌، نباید‌ انتظار داشت قرآن مانند کتابی عـلمی‌ وارد‌ بحث‌ شده‌ باشد‌، بـلکه قـرآن به‌ روش‌ ویژة خود به این مسئله می‌پردازد. آیات جهادی قرآن به لحاظ بیان کردن و بیان نکردن علت‌ جنگ‌ به‌ دو گروه تقسیم می‌شوند: آیات مطلق و آیات‌ مقید‌. آیات‌ مطلق‌ عبارت‌اند‌ از‌: آیـاتی که بی‌هیچ قید و شرطی حکم می‌کنند: «اُقتلوا» (بقره: 191؛ برائت: 15)، «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتال» (بقره: 216). و آیات مقید آیاتی هستند که شروع جهاد و قتال را مقید‌ و مشروط کرده‌اند: «اُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» (حج: 39؛ بـقره: 193؛ تـوبه: 29 و 123؛ تحریم: 9). آیات مقید جهاد با واژگانی مانند «یُقاتِلُونَکُم» (بقره: 190)، «اعْتَدی عَلَیْکُم» (بقره: 194)، «الْمُسْتَضْعَفین» (نساء‌: 75‌) و «مِنْ حَیْثُ أخْرَجُوکُم» (بقره: 191) بیان شده‌اند و در سورة بقره آیات 190، 191، 194 و 251 و سورة حج آیات 39-40 و سورة نساء آیة 75 قـرار دارنـد. در هیچ‌یک از‌ این‌ آیات، اجازة شروع جنگ به مسلمانان داده نشده است: از استقرایِ آیات مقید جهاد، این نتیجه به‌‌دست می‌آید که در هیچ آیة قرآنی‌ بیان‌ نشده است که برای انتقال‌ انـسان‌ها‌ از تـوحید ربوبی به توحید عبادی با آن‌ها قتال کنید و اگر نپذیرفتند،

خونشان مباح است و آن‌ها را بکشید؛ بر اساس آیات مقید، کافر را‌ فقط‌ به جرم کافر بودن‌ نمی‌توان‌ کشت و همچنین بـا کـافر فـقط به جرم کافر بودن نـمی‌توان جـنگ کـرد. بلکه از نظر آیات مقید، تنها زمانی جهاد و جنگ مشروعیت دارد که مسلمانان مورد هجوم، اذیت و آزار قرار‌ گرفته‌ باشند یا از دیار خود اخـراج شـده بـاشند. بنابراین، براساس آیات مقید جهاد، علت جنگ بـاز مـی‌گردد به اعمال و رفتار خشونت‌بار و تحریک‌آمیز دشمنان.

اما حکم آیات مطلق چیست؟ علما، پیش از‌ پیدایش‌ ابن‌عبدالوهاب و فرقة‌ وهابیت، در بحث‌های اصولی در فـصل مـطلق و مـقید این قاعده را اثبات کرده‌اند: «وَجَبَ حَمْلُ الْمُطْلَقِ عَلَی‌ الْمُقَیَّدِ: لِأنـَّ الْمُطْلَق جُزْءٌ مِنَ الْمُقَیَّدِ، وَالاََتِی بِالْکُلِّ آتٍ بِالْجُزْ ءِ‌ ـ لَامُحَاله‌ ـ فَالآتِی‌ بِالْمُقَیَّدِ یَکونُ عَامِلاً (فخر الدین رازی، 1408 ق، ج 1: 457)؛ باید مطلق بـر مـقید حـمل شود، زیرا مطلق جزئی ‌‌از‌ مقید است و به‌ناچار به‌جا آوردن کل، به‌جا آوردن جـزء اسـت؛ پس، امتثال دلیل‌ مقید‌ امتثالِ‌ هر دو دلیل، آیات مطلق و مقید، است.»

استاد مطهری نیز راه حل آیات مـطلق را‌ حـمل آنـ‌ها بر مقید می‌داند:

ـ اگر ما بودیم و همین چند آیه، آیات مطلق‌ جـهادی در قـرآن، مـی‌گفتیم‌ اسلام‌، به‌‌طورکلی، دستورش این است که با کافران و منافقان باید در حال جنگ بود و اصـلاً نـباید بـا آن‌ها در صلح بود، باید با این‌ها جنگید؛ تا هر حدی که ممکن است بـاید‌ جـنگید. اگر این‌جور بگوییم، باید معتقد شویم که قرآن بلاشرط دستور جنگیدن با کـافران را مـی‌دهد. (مـطهری، 1361: 27). از نظر دستور عرفی، در علم اصول می‌گویند مطلق را باید حمل‌ بر‌ مقید کرد. (مطهری، 1361: 27).

خـلاصه ایـنکه هیچ‌یک از آیات جهادی قرآن، آیات مطلق و مقید، جهاد وهابیت را تأیید نمی‌کنند و، با اسـتناد بـه ایـن آیات، جنگ‌های وهابیت مشروعیت پیدا نمی‌کنند‌ و وهابی‌ها‌ با استناد به آن‌ها نمی‌توانند خشونت‌طلبی‌های خود را تـوجیه کـنند. ممکن است در برابر استدلال یادشده (تعارض جهاد وهابیت با آیات مطلق و مـقیدجهادی) گـفته شـود: جهاد به‌معنای وهابیت همان‌ جهاد‌ ابتدایی است که یکی از آموزه‌های اسلامی است و هر دلیلی کـه جـهاد ابـتدایی را اثبات می‌کند، جهاد وهابیت را نیز اثبات می‌کند. البته، در پاسخ این اشکال مـی‌توان ادعـا‌ کرد‌: جهاد‌ ابتدایی در اسلام امر نادری‌ است‌ و حتی‌ هیچ‌یک از جنگ‌های سلف صالح (پیامبر) ابتدایی نبود، امـاپاسخ قـاطع به این اشکال این است که جهاد وهابیت با جهاد ابتدایی‌ تـفاوت‌ دارد‌. ازایـن‌‌رو، حکم آن‌ها نیز متفاوت است؛ اشتراک آنـان‌ فـقط‌ در ابـتدایی بودنشان است. این اشتراک نمی‌‌تواند موجب سـرایت حـکم جواز یا عدم جواز یکی به دیگری شود؛ هدف‌ جهاد‌ ابتدایی‌ شیعه و اهـل سـنت، نقل کفار به اسلام (گـفتن شـهادتین) است‌،1 چـنان‌که شـیخ طـوسی دراین‌زمینه می‌نویسد: «وَلَا یَجُوزُ قِتَالِ اَحَدٍ مـِنَ الْکـُفَّارِ إلَّا بَعَدَ دُعَائِهِمْ اِلَی الاِسْلَامِ وَ إظْهَارِ‌ الشَّهَادَتَیْنِ‌ وَ‌ الإقْرَارِ بِالتَّوْحِیدِ وَ الْعَدْلِ وَ التِزَامِ جَمِیعِ شَرَائِعِ الإسـْلَامِ. فـَمَتَی دعُوا‌ اِلَی‌ ذَلِکَ، فَلَمْ یُجِیبُوا حـَلَّ قِتَالُهُمْ وَ مَتَی لَمْ یـَدْعَوا، لَمـْ یَجُزْ قِتَالُهُمْ وَ الدّاعِی یَنْبَغِی اَنـْ‌ یـَکُونَ‌ الإمَام‌» (طوسی، 1406 ق: 292). و اهل سنت نیز می‌گویند: «یُقَاتَل مَنْ سِوَاهُمْ مِنَ الْکُفَّارِ‌ حَتَّی‌ یـسلموا‌، لِاَنـَّهُ لَا یَجُوزُ إقْرَارُهُمْ عَلَی الْکُفْرِ و لقـوله(: "اُمـْرِتُ اَنـْ اُقَاتِلَ النَّاسَ حـَتَّی یـقولوا لا‌ اله‌ الا‌ الله..."» (وزارهْْ الاوقاف، 1422 ق، ج 16: 162). امـا هـدف جهاد وهابیت عبارت است از: انتقال‌ اجباری‌ موحدان ربوبی، به توحید عبادی و اخلاص در عبادت.

3. تـعارض جـهاد وهابیت با آیات‌ صلح‌

اگر‌ بـرای گـریز از اشکالات پیـش، گـفته شـود، هدف جنگ‌های وهابیت، اجـرای حکم مرگ مشرکان‌ است‌ نه انتقال به توحیدعبادی. به‌دیگرسخن، ممکن است گفته شود هدف وهـابیت از جـنگ‌ به‌ توحیدعبادی‌ رساندن موحدان ربوبی نـیست، بـلکه جـنگ بـه ایـن دلیل صورت مـی‌گیرد کـه موحدان ربوبی به‌ توحیدعبادی‌ دعوت می‌شوند، تمکین نمی‌کنند، خونشان مباح می‌شود؛ اگر چنانچه این مشرکان، بـرای‌ اجـرای‌ حـکم‌ مرگ مقاومت نکنند، جنگ صورت نمی‌گیرد؛ امـاازآن‌جاکه بـه‌طور مـعمول ایـن‌ها تـمکین

  1. البـته، هدف‌های دیگری مانند‌ برداشتن‌ موانع‌ دعوت به اسلام نیز گفته شده است که در آن صورت، به‌طورکلی‌، جهاد‌ ابتدایی مغایر جهاد وهابیت خواهد بود.

نمی‌کنند، جنگ ضرورت پیدا مـی‌کند. این راه گریز نیز سودی‌ برای‌ آن‌ها ندارد؛ زیرا اشکال نخست آن، دست برداشتن از ادعای اول وهابیت‌ ـ توحیدعبادی‌ ـ و توضیحاتی است که دراین‌باره مطرح کرده‌اند؛ دوم‌ اینکه‌، این‌ توجیه یک ادعاست که نیار بـه دلیـل‌ دارد‌؛ یعنی وهابیت باید بتواند اثبات کند«نفس توحید ربوبی داشتن جرم است، مجازات‌ آن‌ مرگ است و وهابی حق اجرای‌ این‌ حکم را‌ دارد‌ و اجرای‌ حکم، هم معمولاً جنگ را ایجاب‌ می‌کند‌.» افـزون بـر اینکه، لازمة این ادعا، جواز جنگ همیشگی با غیر موحدان‌ عبادی‌ و عدم صلح با آنان است، حال‌ آنکه صلح آموزه‌ای اسلامی‌ است‌ کـه قـرآن نیز به آن‌ پرداخته‌ اسـت:

وَدُّواْ لَوْ تـَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلَاتَتَّخِذُواْ مِنهُْمْ أَوْلِیَاءَ حَتی یهَُاجِرُواْ‌ فی‌ سَبِیلِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ‌ وَ‌ اقْتُلُوهُمْ‌ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ‌ لَاتَتَّخِذُواْ‌ مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لَا‌ نَصِیرًا‌ إِلَّا الَّذِینَ یـَصِلُونَ إِلی قـَوْمِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنهَُم مِّیثَاقٌ أَوْ جـَاءُوکُمْ حـَصرَِتْ صُدُورُهُمْ أَن‌ یُقَاتِلُوکُمْ‌ أَوْ یُقَاتِلُواْ قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شَاءَ‌ اللَّهُ‌ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکمُ‌ْ‌ فَلَقَاتَلُوکُمْ‌ فَإِنِ‌ اعْتزََلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَ‌ أَلْقَوْاْ إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکمُ‌ْ عَلَیهِْمْ سَبِیلاً (نساء: 89 ، 90).

آنان دوست دارند‌ همان‌گونه‌ که خـود کـافر شده‌اند، شما هم‌ کافر‌ شوید‌، تا‌ [در‌ کفر و ضلالت‌] با‌ هم‌ برابر و یکسان باشید. بنابراین، از آنان دوستانی انتخاب نکنید تا آنکه در راه خدا [برای پذیرش‌ دین‌]‌ هجرت‌ کنند. پس، اگر [از هجرت‌] روی برتافتند‌ [و‌ بـه‌ خـیانت‌ و جنایتشان‌ بـر‌ ضد شما ادامه دادند] آنان را هر کجایافتید، بگیرید و بکشید، و از آنان یار و یاوری نگیرید. مگر آنان‌که به گـروهی که میان شما و ایشان پیمانی [چون پیمان متارکه‌ جنگ یا پیـمان‌های دیـگر] اسـت بپیوندند، یا درحالی‌که سینه‌هایشان از جنگیدن با شما یا قوم خودشان به تنگ آمده باشد، به نزد شـما ‌ ‌آیـند. و اگر خدا می‌خواست قطعاً آنان را‌ بر‌ شما مسلط می‌کرد، درآن‌صورت، به‌طور یقین، بـا شـما مـی‌جنگیدند. پس، اگر از شما کناره گرفتند و با شما به جنگ برنخاستند و پیشنهاد صلح و آشتی دادند، [به آنـان تعدّی نکنید که‌]‌ خدا‌ دراین‌صورت برای تجاوز به آنان راهی برای شما قـرار نداده است. زیرا صـلح، بـا کسی حق حیات ندارد یا کسی‌که مجازاتش مرگ است‌، معنا‌ ندارد. همچنین، با آیات انفال‌: 38‌؛ نساء: 88 و آیة:

لایَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ‌یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ‌یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیـْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ إِنَّما‌ یَنْهاکُمُ‌ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ‌ فِی‌ الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (ممتحنه: 8 ـ 9).

خدا شما را از نیکی کردن و رعـایت عـدالت نسبت‌به کسانی‌که در راه‌ دین‌ با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمی‌کند، چرا که خداوند عدالت‌پیشگان را دوست دارد. تنها شما را از دوستی و رابطه با کسانی نهی می‌کند که در‌ امر‌ دیـن بـا‌ شما پیکار کردند و شما را از خانه‌هایتان بیرون راندند یا به بیرون‌راندن شما کمک کردند و هرکس با‌ آنان رابطة دوستی داشته باشد ظالم و ستمگر است! همچنین، این قول‌ وهابی‌ با‌ آیـات جـزیه ناسازگار است، چون معنا ندارد از کسی‌که حق حیات ندارد برای ادامة حیات جزیه گرفت‌.

‌‌آنچه‌ تاکنون گفته شد متوجه کبرای ادعای وهابیت بود که با ابطال آن، صغری‌ نیز‌ بـاطل‌ مـی‌شود، چـون حکم کبری صغری را نیز شـامل مـی‌شود. بـااین‌حال، صغری نیز باید جداگانه نقد‌ شود، چون ممکن است صغری را از راه کبری و دلیل دیگری مطرح کنند‌. پس، باید به این‌ مسئله‌ بپردازیم کـه هـیچ یـک از توسل، نذر و... با توحید عبادی منافات ندارند، بـلکه عـین اخلاص در توحیدند و قرآن نیز آن‌ها را شرک و مغایر با توحید عبادی نمی‌داند.

توسل به اولیای الهی‌ توسل به مقربان درگـاه بـاری‌تعالی عـملی است که عامة مسلمین انجام می‌دهند و بر این عقیده‌اند کـه این عمل با توحید عبادی منافات ندارد، اما وهابیت تفسیری دیگری از این افعال دارد‌ وآن‌ را مصداق شرک و توسل بـه غـیر خـدا می‌داند. این تفسیر از این اعمال نیز مغایر با قرآن است، زیـرا قـرآن نیز وجود وسیله و واسطة تقرب به خدا را شرک نمی‌داند‌:

یا‌ أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابـْتَغُوا إِلَیـْهِ الْوَسـیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (مائده: 53).

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از [مخالفت فرمان] خـدا بـپرهیزید! و وسـیله‌ای برای تقرب‌ به‌ او بجویید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید!

وهمچنین:

اُولئِکَ الَّذینَ یـَدْعُونَ یـَبْتَغُونَ إِلی رَبـِّهِمُ الْوَسیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ‌ رَبِّکَ‌ کانَ‌ مَحْذُوراً» (اسراء: 57).

کـسانی را‌ کـه‌ آنان‌ می‌خوانند، خودشان وسیله‌ای [برای تقرب] به پروردگارشان می‌جویند، وسیله‌ای هر چه نـزدیک‌تر و بـه رحـمت او امیدوارند و از عذاب او می‌ترسند، چراکه‌ عذاب‌ پروردگارت‌ همواره درخور پرهیز و وحشت است.

نتیجه

به کـاربردن‌ وسـایل‌ مشروع برای تقرب به خداوند، مانند تبرک و توسل به اولیای الهی، نه‌تنها شـرک بـه‌شمار نـمی‌آید، بلکه تأیید شدة قرآن‌ و احادیث‌ نبوی‌ است.

جنگ و جهاد با مشرکان عهد رسالت نه بـه دلیـل‌ عقاید شرک‌آمیز، بلکه به سبب جنگ‌طلبی و عهدشکنی آنان بوده است، به‌گونه‌ای‌که تـنها راه خـلاصی از فـتنه‌آفرینی ایشان جنگ‌ وجهاد‌ با‌ آنان بوده است.

جهاد مورد نظر وهابیت نه دلیل قرآنی دارد‌ و نـه‌ قـرآن آن را تـأیید می‌کند، بلکه آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که این تفسیر ویژه‌ از‌ آموزة‌ دیـنی جـهاد را ابطال می‌کنند، از آن جمله آیات صلح است. بنابراین‌، قتل‌ها‌ وجنگ‌های‌ وهابیت نه‌تنها تأییدشدة قرآن نیست، بلکه، بـه‌طورکلی، قـرآن آن را رد می‌کند. پس، جهاد‌ به‌معنای‌ موردنظر‌ وهابیت امری اسلامی نیست، بلکه باید آن را جزءِ هـمان بـدعت‌هایی که وهابیت داعیة‌ مبارزه‌ با آن را دارد، به‌شمار آورد.

وهـابیت مـناسک مـذهبی؛ مانند نذر، قربانی ،توسل‌ به‌ صالحان‌ و ... را بـه‌گونه‌ای تـفسیر می‌کند که با توحید عبادی در تضاد قرار می‌گیرد و، ازاین‌رو، همة‌ آن‌ مناسک را مـصداق شـرک می‌داند؛ درحالی‌که، وهابیان باید بـازگردند و تـفسیر خود را از‌ ایـن‌ مـناسک‌ اصـلاح کنند.

کوتاه سخن اینکه بسیاری از اخـتلافات وهـابیت با فرقه‌های دیگر اسلامی به مسئلة‌ فهم‌ وتفسیر برمی‌گردد؛ و آن‌ها نباید بـراساس تـفسیرهای یک‌جانبة خود به اختلافات دامن‌زده، اقـدام‌ به‌ رفتارهای‌ خشونت‌بار ضـدّ فـرقه‌های دیگر کنند.

چگونگی رابطة تـقسیم و تـفسیر توحید با دیدگاه جهادی وهابیت، به‌ تفسیر‌ وهابیت‌ از رفتار سلف صالح با دشـمنان بـاز می‌گردد؛ وهابیان معتقدند: سلف صـالح‌ بـا‌ کـسانی می‌جنگید که تـوحید ربـوبی داشتند، ولی توحید عبادی نـداشتند بـه دلیل اینکه ملاک مسلمان شدن‌، توحید‌ عبادی است نه توحید ربوبی. جنگ سلف صـالح نـیز با آن‌ها به‌ هدف‌ دعوت آ‌نـ‌ها بـه توحید عـبادی و اخـلاص در‌ عـبادت‌ بود‌؛ این تفسیر از تـوحید و رفتار سلف صالح‌ مستلزم‌ امور زیر است:

أ. همان‌طور که توحید به دوگونة عبادی و ربوبی تـقسیم مـی‌شود، در‌ مقابل‌، کفر نیز دوگونه است: کـفر‌ مـطلق‌ و کـفر مـقید‌؛ کـفر‌ مطلق‌ آن است کـه بـه همة آنچه‌ که‌ رسول خدا آورده است کافر شود و کفر مقید آن است که به‌ بعضی‌ از آنچه پیـامبر آورده اسـت کـافر‌ شود و این نوع همان‌ کفری‌ است کـه وهـابیان مـعتقدند مـسلمانان‌ بـه‌ آن مـبتلا هستند و آن‌ها را مشرک می‌دانند» (امین، 1413 ق: 65).

ب. شرک نیز دوگونه‌ است‌: شرک اکبر و شرک اصغر. شرک‌ اکبر‌؛ یعنی‌ انکار توحید ربوبی‌ و شرک‌ اصغر؛ یعنی انکار توحید‌ عبادی‌ و اعتقاد بـه توحید ربوبی (امین، 1413 ق: 65).

ج. گسترش دامنة مفهوم عدو به معتقدان توحید‌ ربوبی‌

د. جهاد ابتدایی بودن بیشتر یا همة‌ جنگ‌های‌ صدر اسلام‌1

  1. درحالی‌که‌ بیشترجنگ‌های‌ پیامبر( دفاعی بود و چنانچه‌ جهادی ابتدایی بود، هـدف آن تـوحید عبادی نبود، چون پس از فتح مکه، پیامبر(،اسلام‌آوردن‌ اشخاص‌ معاندی مانند ابوسفیان را نیز پذیرفت‌.

ﻫ . تعریف‌ متفاوت‌ از‌ اسلام‌ و مسلمانی

و. مسلمانان و پیروان‌ پیامبر‌ اسلام را هم‌سنگ کفار و بت‌پرستان دوران جاهلیت قرار دادن و حکم به ابـاحة خـون آنان کردن.

کتابنامه‌

قرآن‌کریم‌ (1373‌). ترجمه مکارم شیرازی، قم، ایران، دار القرآن‌ الکریم‌ دفتر‌ مطالعات‌ تاریخ‌ و معارف‌ اسلامی.

ابن‌تیمیه حرانی دمشقی، تقی‌الدین ابوالعباس احمد‌بن‌عبدالحلیم‌بن‌عبدالسلام (بـی‌تا). مـجموعهْْ الرسائل الکبری، بیروت، دار احیاء التـراث العـربی، ج1.

ـــــــــــــ (1993). السیاسهْْ الشرعیهْْ فی اصلاح الراعی و الرعیهْْ، بتحقیق عصام فارس‌ الحرستانی، بیروت، دار الجیل.

ابن‌عبدالوهاب، سلیمان (1418). الصواعق الاهیهْْ فی الرد علی الوهابیهْْ، به تحقیق بسام عمقیهْْ، مـکتبهْْ حـراء، ج 1.

ابن‌عبدالوهاب نجدی، محمد. مـؤلفات الشـیخ الامام محمد‌بن‌عبدالوهاب، السعودیهْْ، ج 1.

ـــــــــــــ . مجموعهْْ التوحید‌ تشتمل‌ علی سته و عشرین رسالهْْ، تألیف شیخ الإسلام احمد الحرانی و محمدبن عبدالوهاب (رسالهْْ کشف الشبهات)، دارالفکر.

ابن‌منظور، محمد‌بن‌مکرم (1408). لسان العرب، بیروت، دار احیا التراث العربی.

امـین، سـیدمحسن (1993). ملاحق‌ اعیان‌ الشیعه (کشف الارتیاب فی اتباع محمد‌بن‌عبدالوهاب)، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.

ایجی- میرسیدشریف جرجانی (1325). شرح المواقف‌، تصحیح بدر الدین نعسانی، الشریف الرضی‌، قم، افست‌.

بخاری‌ جعمی، امام ابوعبدالله محمد‌بن‌اسماعیل (1993‌). صـحیح‌ بـخاری، بیروت، دار ابـن‌کثیر، ج 3.

چهاردهی، نورالدین (1363). وهابیت و ریشه‌های آن، فتحی، ایران.

خرازی، محسن (1367). بدایهْْ المعارف الالهیهْْ فی شرح العقایدالامامیهْْ،مؤسسة النشر الإسـلامی‌‌،قم‌، ج1.

خمینی، سیدحسن (1389). فرهنگ‌ جامع‌ فرق اسلامی بر پایة دست‌نوشته‌های مـرحوم آیـت‌الله سـید مهدی روحانی، تهران، اطلاعات، ج 2.

دوانی، علی (1368). فرقة وهابی و پاسخ به شبهات [مقدمه]، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سازمان چـاپ ‌ ‌و انـتشار.

رازی، فخرالدین‌ محمد‌بن‌عمر‌بن‌حسین‌ (1998). المحصول فی علم اصول الفقه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج 1.

زبیدی، مرتضی (1414). تـاج العـروس مـن جواهر القاموس، به‌تحقیق علی شیری، بیروت، دار الفکر، ج4.

سبحانی، جعفر (1419). رسائل و مقالات، قم، مؤسسهْْ‌ الامام‌ الصـادق(.

شریعتی‌ سبزواری، محمد باقر (1383). توحید در نگاه عقل و دین، قم، روح.

شلتوت، محمود (1402 ق). القرآن و القـتال، بیروت‌، دار الفتح للطباعه و النـشر.

شـیرازی، صدرالدین محمد (1990). الحکمهْْ المتعالیه فی‌ الاسفار‌ العقلیهْْ‌ الأربعهْْ، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 2.

طوسی، محمد‌بن‌حسن (1406، 1986 م). الاقتصاد فی ما یتعلق بالاعتقاد، لبنان، دار ‌‌الأضوا‌.

ـــــــــــــ . النهایهْْ فی مجرد الفقه و الفتاوی، قم، قدس محمدی.

عبدالسلام، عـمر (1416). مخالفه‌ الوهابیهْْ‌ للقرآن‌ و السنهْْ، بیروت، دارالهدایهْْ.

فرحان مالکی، حسن (1387). مبلّغ، نه پیامبر (قرائنی انتقادی بر مسلک شیخ‌ محمد‌بن عبدالوهاب)، ترجمة سیدیوسف مرتضوی، ادیان.

قربانی لاهیجی، زین‌العابدین (1380). تفسیر جامع آیات‌ الاحکام، سـایه، ج 5 و 6.

قـزوینی، سیدمحمدحسن‌ (1368‌). فرقة وهابی و پاسخ به شبهات آن‌ها، ترجمة علی دوانی، قم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و نشر.

قشیری نیشابوری، امام ابوحسین مسلم‌بن‌حجاج (1978). صحیح مسلم، دارالفکر، ج 3.

کلینی، ابوجعفر محمدبن یعقوب (1985‌). فـروع کـافی، بیروت، دارالاضواء، ج 3.

الکثیری، سیدمحمد (1997 م). السلفیهْْ بین اهل السنهْْ و الامامیه، بیروت، الغدیر، ج 1.

محقق حلی، ابوالقاسم نجم الدین جعفر‌بن‌حسن (1415 ق). شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، مؤسسهْْ المعارف الاسلامیهْْ، ج 1.

مرکز‌ فرهنگ‌ و مـعارف قـرآن (1387). برگزیدة فرهنگ قرآن، قم، بوستان کتاب، ج 2.

مصباح یزدی، محمدتقی (1382). جنگ و جهاد در قرآن، مرکز انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(.

مطهری، مرتضی (1361). جهاد و موارد مشروعیت‌ آن‌ در قرآن، اسلامی، انتشارات اسـلامی جـامعة مـدرسین حوزة علمیه قم، قم، ایـران.

نـجفی، مـحمد‌بن‌حسن (1981 م). جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، به‌تحقیق شیخ‌عباس قوچانی، دار احیا التراث العربی، بیروت‌، لبنان‌، ج 21.

وزارهْْ الاوقاف و الشؤون الاسلامیه (1422). الموسوعهْْ الفقهیهْْ، کـویت، وزارهـْْ الاوقـاف والشؤون الاسلامیه، ج 16.

دریافت

توضیحات: نسخه ی الکترونیکی کامل مقاله 

جاوید منتظران | ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۳۹

تکفیر

جهاد

سلف صالح

عادت الله

قرآن

وهابیت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی