ریـشههای فـکری وهـابیت
جریان وهابیت، ریشه در جریانهای مذهبی گذشته در تاریخ اسلام دارد. روحیهها، روشها و عقاید آن، مسئله جدید و بیسابقهای نیست. تنها تـفاوت در ایـن است که در وضعیت مناسب جغرافیایی، اجتماعی و سیاسی نجد، آنها بر خلاف جریانهای قـبلی تـوانستند روی کـار بیایند و دولتی مستقل تشکیل دهند. این جریان، از نظر روحیهها و خطمشیها، بسیار شبیه جریان خوارج صـدر اسلام بود؛ هر چند که در ظاهر با آن مخالفت میکرد.
1. خوارج
خوارج کـه به عنوان یک فـرقة مـذهبی و گروه سیاسی مشخص، با طرز فکر مخصوص، دست به فعالیت زدند؛ در ابتدا یک فرقه یاغی و سرکش بودند و به همین دلیل، خوارج نامیده شدند، ولی کمکم برای خود، اصول و عقایدی تنظیم کـردند و حزبی که در ابتدا فقط رنگ سیاسی داشت؛ به تدریج به صورت یک فرقه مذهبی درآمد و رنگ مذهب به خود گرفت (همتی، 1367، ص95-98). خوارج، مردمی تنگنظر و کوتهبین بودند که در افقی بسیار پایین فـکر مـیکردند. آنان اسلام و مسلمانی را در چهاردیواری اندیشههای نازل خود محصور کرده بودند و خطرناکتر اینکه تنگنظری را کمکم به صورت یک عقیده دینی درآوردند (عیسیزاده آملی، 1383، ص29).
شباهتهای وهابیان با خوارج
1. خوارج، به ظاهر مـقدس بـودند و نسبت به نماز و تلاوت قرآن، زیاد تلاش میکردند؛ حتی از زیادی سجده، پیشانی آنها پینه بسته بود. وهابیان نیز این گونه هستند و به ظاهر، تعصّب در دین دارند؛ ولی راه خطا را میپیمایند تـا آنـجا که از تلگراف که حکم شرعی آن معلوم نیست، استفاده نمیکنند.
2. خوارج جز خود، همه مسلمانان را کافر میدانستند. وهابیان نیز سایر مسلمانان را مشرک میدانند و خون، مال و ناموس آنها را حلال میشمارند و سـایر کـشورهای اسـلامی را سرزمین کفر معرفی میکنند.
3. خـوارج آیـات قـرآن را که دربارة کفار نازل شده بود، بر مسلمانان و مؤمنان، تطبیق میکردند. وهابیان نیز این گونه هستند و آیات مربوط به مشکران را بـر مـؤمنان تـطبیق میکنند.
همچنان که خوارج، مسلمانان را میکشتند، ولی بـتپرستان و مـشکران از شرّ آنها در امان بودند؛ وهابیها نیز همین عمل را انجام میدهند. در هیچ تاریخی نقل نشده است که وهابیان با کـفار، جـنگ کـرده باشند. آنان هر چه کشتهاند، از مسلمانان بوده است (امین، 1376، ص83-90).
2. اصـحاب حدیث و رأی
جریان دیگری که وهابیان از نظر آراء و عقاید مذهبی از آن متأثرند؛ جریان «اهل حدیث» است (موثقی، 1378، ص156). گروهی از اهل سـنت، تـنها بـر ظواهر قرآن و حدیث، تکیه میکردند و عقل را به طور مطلق انکار مـینمودند. ایـنها به «اهل الحدیث» مشهور شدند (برنجکار، 1381، ص12). گروهی دیگر که در یافتن حکم شرعی، علاوه بر قرآن و سـنت، از عـقل نـیز به گستردهترین معنای آن استفاده میکردند؛ «اصحاب رأی» خوانده شدند و قیاس را در فقه معتبر دانـستند (هـمان، ص120). در الفـرق بین الفرق نیز درباره اهل رأی چنین آمده است: «اصحاب رأی اهل عراق و یاران ابـوحنیفه بـودند و آنـان را از این رو، اصحاب رأی میخواندند که توجه آنها به تحصیل وجهی از قیاس و معنای مستنبط از احـکام و اسـاس حوادث بر آنهاست و چه بسا قیاس جلی را بر اخبار مقدم بدارند» (بغدادی، 1333، ص329).
3. احـمد بـن حـنبل
از عمدهترین پیروان مکتب اهل حدیث، احمد بن حنبل است. او از امامان مذاهب چهارگانه اهل سـنت و جـماعت است که افکارش، یکی از مهمترین منابع فکری و مذهبی محمد بن عبدالوهاب بود؛ بـه طـوری کـه وهابیان از نظر مذهب، جزء حنبلیها هستند (موثقی، 1378، ص158). ابن حنبل، از بزرگترین شاگردان شافعی بود که از مـذهب وی کـنارهگیری کرد و خود، مذهب جدیدی ایجاد کرد (مشکور، 1976، ص20). او از عقل و رأی بیزاری جست و در استناد بـه حـدیث – هـر چند ضعیف– تا آنجا مبالغه کرد که گروهی از بزرگان، او را از ائمه حدیث و نه از فقها شمردهاند (هـمان، ص158).
4. بـربهاری
ابـومحمد بربهاری، متوفی 329ق. متکلم مشهور حنبلی است که در بغداد درگذشت (حلبی، 1371، ص129). با نـگاهی اجـمالی به عقاید وی میبینیم که بسیاری از عقاید این فرد، بعداً عقاید ابن تیمیه و سپس محمد بن عـبدالوهاب را تـشکیل داد (مسجد جامعی، 1380، ص9). او فعالیت بسیار نیرومندی بر ضدّ معتزله و شیعه آغاز کرد کـه حـتی گاهی از سوی دستگاه حاکم به داشتن جـاهطلبی سـیاسی مـتهم میشد (همان).
عقیده بربهاری بر این بـود کـه مسلمانان را به بازگشت به روزگار سه خلیفه اول دعوت کند. او همچنین نوحهگری و مرثیهخوانی بـر امـام حسین(ع) و زیارت آن حضرت در کربلا را مـنع کـرد، دستور کـشتن نـوحهگران را داد و شـیعیان اهل بیت پیامبر(ص) را به کفر و ضـلالت مـنتسب کرد. او همچنین برای خداوند، شبیه و مانند قائل بود (همان، ص129-131).
نویسندة کتاب الکـامل فـی التاریخ، در بیان رویدادهای سال 321ق، بربهاری را عـامل شورش حنبلبیها در بغداد مـعرفی مـیکند. در نهایت، وی دستگیر و زندانی میشود (ابـن اثـیر، 1382، ص32-48).
5. ابن تیمیه
اگر چه مذهب وهابی در قرن 12 و در زمان محمد بن عبدالوهاب پدیدار شـد؛ ولی ریـشة اصلی این مذهب به قـرن 7 هـجری قـمری و به زمان احـمد بـن تیمیه و شاگرد او، ابن قـیّم جـوزیه و مانند آنها میرسد (امین، 1376، ص8). گفتهاند وی حافظه و نبوغ خوبی داشته است. استعداد و ذوق بسیار سبب شـد کـه ابن تیمیه در طی مراحل تحصیل بـا مـشکلات و مسائل فـکری بـسیاری رو بـه رو شود و چون با رأیـ و نظر استادان اقناع نمیشد، کمکم به عقایدی رسید که عکسالعمل علماء و فقهای آن روزگار را بـه دنـبال داشت (ابراهیمی، 1379، ص54–57). ابن تیمیه، مانند حـنابله، عـلم کـلام را مـردود دانـست و متکلمان را اهل بـدعت مـعرفی کرد (برنجکار، 1381، ص142) و به طور کلی، هر گونه عقلگرایی را محکوم کرد؛ به طوری که حتی فتوای جـواز کـتکزدن مـتکلمان را صادر کرد. او همچنین نسبت به صحابة پیـامبر(ص) مـثل عـمر بـن خـطاب و عـلی بن ابیطالب(ع) نیز اعتراض نمود (دهقان، 1367، ص31-29).
ابن تیمیه به همة مذاهب اسلامی انتقاد داشت و کتابهایی علیه این مذهبها نوشت. برخی او را بدعتگذار و برخی دیگر کافر دانستهاند. یکی از تـألیفهای مشهور او، کتاب منهاج السنة النبویه فی الرد علی الشیعة القدریة در ردّ کتاب منهاج الکرامة فی الامامة علامه حلی است. سراسر این کتاب، انکار مسلمات و تکفیر مسلمان و بیحرمتی به اهل بیت پیامبر(ص) اسـت. البـته این کتاب ابن تیمیه، پایه و اساس اعتقادهای وهابیان است (حلبی، 1371، ص92).
پیروان فکری ابن تیمیه، یعنی وهابیها نیز به مانند خود او، دشمن درجه یک شیعیان و تشیع هستند. چنانچه محمد بـن عـبدالوهاب به پیروی از ابن تیمیه، کتاب جداگانهای در رد تشیع نگاشته و آن را الرد علی الرافضه نام نهاده و شیعیان را مشرک خوانده است (همتی، 1367، ص116)
منابع
همتی، همایون (1367)، نقد و تحلیلی پیرامون وهابیگری، تهران: انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
دهقان، عزّتالله (1367)، پیدایش وهـابیت و عـقاید وهـابیان، تـهران: انـتشارات دارالکتب الاسلامیة.
حلبی، علیاصغر (1371)، نـهضتهای دینی – اسلامی معاصر، تهران: انتشارات بهبهانی.
برنجکار، رضـا (1381)، آشـنایی با فرق و مذاهب اسـلامی، قـم: انتشارات مؤسسه فرهنگی طه.
امین، سید محسن (1376)، تـاریخچه، نـقد و بررسی وهابیها، ترجمه سید ابراهیم سید علوی، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر.
بغدادی، عبدالقاهر (1333)، تاریخ مذاهب اسلام، ترجمه محمدجواد مشکور، تبریز: کـتابفروشی حـقیقت.
عیسیزاده آملی، ولیالله (1383)، خوارج، تندیس فتنه، تهران: انتشارات میراث ماندگار.
موثقی، سـیداحمد (1378)، جـنبشهای اسلامی معاصر، تهران: انتشارات سمت.